بسته
خیلی خسته میشی به دوستای گل ات هم خسته نباشید بگو
خیلی دمق و خسته به نظر میرسه چی شده چه دردی توی اون چشمای
قشنگ عزیزم هست نگرانت هستم دیشب یک خورده بهتر بودی الهی من
فدای گلم بشم که حتما بخاطر حرف و حدیثی هست که پشت سرت
می زنند حرفها رو بی خیال خودت خوب و درست و شریف کار کن
خدا خودش بزرگ هست و اون خیلی مهربون هست کمکت می کند
مثل همین سالها که کمک آن کرده نبینم ناراحت باشی که به خدا دیگه
کم از عشق ات غم ندارم که دیگه بخاطر ناراحت بودنت دیگه دق می کنم
دوست ندارم ناراحت ببینمت راستی این سالومه باز چی شده که واست
حرف زده که قبیله پست گذاشته من آنقدر از سالومه بدم میاد که نگو
مامانم که آنقدر ازش بدش میاد هر موقع شبکه من و تو رو می زنم اون
هست میگه شبکه رو عوض کن باز این دختره لوس اومد وای امسال
مامانم عجیب برنامه ات رو نگاه می کنه بک ربع به هفت که میشه
میگه مگه ماه عسل نداره میگم چرا هنوز شروع نشده آنقدر پیگیر
الهی شکر تونستی جذبش کنی تازه واسه زندانیان هم 200 تومن
کمک کرد راستشو بگم مامانم سالهای پیش خیلی نسبت به تو
گارد می گرفت وقتی من می شستم تو رو با عشق نگاه می کردم
رسما مامانم حسودی میکرد چون می دید من اصلا تلویزیون نگاه
نمی کنم و فقط برنامه ای که متعلق به تو هست را نگاه می کنم
بعد میگفت این مجری رو باید عوضش کنند تکراری شده هر سال همین
باشه و ایراد های دیگر که چقدر پر حرفه و غیره منم می گفتم مامان
فردا به صدا و سیما زنگ می زنم میگم عوضش کنند خخخخ ولی امسال
عجیب کارهاتو تایید می کنه خدا رو شکر میگه آفرین چه کاری خوبی
واسه زندانیان انجام میدهد خدا خیرش بدهد دیگه خلاصه اینطوری بود
و اینکه من اون عکسی که با دختر ناخدای کشتی سال 93 فکر کنم
گرفتی رو خیلی دوست دارم همیشه در کتاب خونه اتاقم طوری میذارم
که رو بروی تختم باشه که وقتی از خواب بلند میشم تو رو ببینم
حالا مامانم هی میامد روی عکست برگه میذاره وای من حرصم
در میامد که نگو بر عکس مامانم که خیلی سریع همه چیز را
متوجه میشود برعکس بابام اصلا چیزی نمی گویند امان از دست
مادرها خیلی سریع می فهمند ولی به روی آدم نمیارند
راستی از شب احیا خونمون بگم خیلی خوب بود و خیلی کمک مامانم
کردم رسما من کوزت خونمون هستم البته با دل و جون کار می کنم
چون وظیفه ام هست دیگه گفتم برایت که قراره سحری بدهیم و
به مامانم گفتم من مرغ ها را درست می کنم و شما هم برنج ها را
و جایت خالی چه مرغی درست کرده خیلی خوشمزه شده بود خیلی
جایت را خالی کردم و در ظرفها بسته بندی کردم انقدر پر جا کردم
که نگو که داداشم صداش در اومد که اصلا می تونی در ظرف رو
ببندی پر زرشک و زعفران کردم من بدم میاد از گدا بازی واقعا
آدم یا کاری نمی کنه یا واقعا درست پذیرایی کندموقعی که
مرغ ها رو درست میکردم گفتم یا علی خودت کمک کن من این غذا رو
به نیتت عشق من و احسان درست می کنم حاجتم رو از تو
می خواهم خودت امسال بر آورده کن دیگه خلاصه تا ساعت
12 شب طول کشید و بعدش به مامانم گفتم ما که از احیا داری
چیزی متوجه نشدیم بریم خونه همسایه مون و تا ساعت یک ربع
به سه احیا داری کردیم اونجا خیلی خوب تر بود جایت خالی بود
خیلی واسه تو دعا کردم الهی که به آرامش درونی دست پیدا
کنی الهی راستی موو برنامه پریشب خیلی با نمک بود چه اصطلاحاتی
صحبت می کردند و خاطرات جبهه خوشمزه ای با زبان شیرین شون
صحبت
میکردند موضوع برنامه دیشب ات هم خیلی جالب بود چه لهجه قشنگی
دارند واقعا یزدی ها آدمهای خوبی هستند کم ترین آمار طلاق در شهر
یزد هست چون با هم سازش دارند و قناعت سرلوحه زندگی شان هست
چقدر خانومه شیرین و خوش صحبت بود امان از دست تو که آنقدر
سر به سر خانومه میذاشتی وای اونجایی که جریان خواستگاری
در اتوبوس گفت تو پیشنهاد میدی که برند اتوبوس خانمها تا انتخاب
بشوند امان از دست تو حالا برای اونایی که راهشون دوره راه حل بده
که باید چکار کنند راستی چه کسی به گوشی ات زنگ میزد واقعا
مگه نمی دونه که تو داری برنامه اجرا می کنی چه اعصاب ات
بهم ریخت حتما می خواسته اذیتت کنه ای جانم ولی واقعا چقدر
معنای عشق واقعی در اینها موج میزند که با وجود اینکه هر کدام
می توانستند جدا بشوند ولی عاشقانه در کنار هم بودند واقعا کار
درست را اونها کردند وقتی پیمانی بسته میشود اول بین زن و مردی
بسته میشود اول دو نفرمون هستند بعد بچه
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,